جدید — -فایل جزوه -510)
1-4-2 فرضیه های فرعی :1-4-2-1 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه کودک مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود .1-4-2-2 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه والدینی مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود .1-4-2-3 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه زندگی مادران کودکان […]
دانشگاهی : — -فایل جزوه -510)
با وجود تحقیقات بیشمار در رابطه با هوش هیجانی ، در مورد اثر بخشی این عامل بر استرس والد گری والدین کودکان معلول در ایران تحقیقات معدودی صورت گرفته ا ست .علاوه بر این در رابطه با مداخلات روانشناختی مادران کودکان جسمی –حرکتی هم تحقیقات کمی انجام شده است و اکثر تحقیقات بر روی خود افراد معلول انجام شده است.
لذا با توجه به مطالب بالا و توجه بر این اصل که هوش هیجانی رابطه ی معناداری با فاکتور های سلامت روانی دارد و افزایش آن می تواند موجب کاهش اختلالات روانی شود در این تحقیق سعی داریم دریابیم که آیا آموزش مولفه های هوش هیجانی بر استرس والدگری والدین با کودکان جسمی –حرکتی اثربخش است؟
1-3 هدف های پژوهش:1-3-1 هدف کلی :-تعیین میزان تاثیر آموزش مولفه های هوش هیجانی بر استرس والدگری مادران کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی.
1-3-2 هدف های ویژه:1-3-2-1تعیین میزان تاثیر آموزش مولفه های هوش هیجانی بر کاهش استرس حوزه کودک مادران کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی.
1-3-2-2تعیین میزان تاثیر آموزش مولفه های هوش هیجانی بر کاهش استرس حوزه والدینی مادران کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی.
1-3-2-3تعیین میزان تاثیر آموزش مولفه های هوش هیجانی بر کاهش استرس حوزه زندگی مادران کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی.
1-4 فرضیه پژوهش :1-4-1 فرضیه اصلی :آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس والدگری مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود..
1-4-2 فرضیه های فرعی :1-4-2-1 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه کودک مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود .
1-4-2-2 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه والدینی مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود .
1-4-2-3 آموزش مولفه های هوش هیجانی موجب کاهش استرس حوزه زندگی مادران کودکان بامعلولیت جسمی – حرکتی می شود .
1-5 اهمیت و ضرورت پژوهش : از گذشته مادران در خانواده به دلیل وظیفه مراقبت دهی نقش بسیار مهم و کلیدی در سلامت روان داشتند و سلامت روانی آنها تاثیر بسیاری در بهداشت روانی اعضای خانواده داشته است(پیلوسا 2006). تحقیقات نشان می دهد ارتباط مستقیمی بین سلامت روانی مادران و فرزندانشان وجود دارد و اختلالات روانی مادران که در نتیجه ی استرس های بدست آمده از نقش مراقبت دهی آنان است ،می تواند بر فرزندان تاثیر منفی گذاشته حتی به آنها نیز منتقل شود(رنجبر، غلامی ونظری 1392 ؛ لئینونن ،سالانتاس و پاناماکی2003).حال زمانی که کودکی متولد می شود اگر دارای معلولیتی باشد .این استرس ها و فشار روانی مادر دو چندان می شود (امبیکیل و اتواتر 2012؛میچال ،هاسر کرام 2008 ؛پارکس و همکاران 2011؛پوسادا و همکاران 2013)و وی را با خطر ابتلا به انواع اختلالات روانی مواجه می کند(حمیدی ،کلانتر کوشه و محمدی 2013؛کتلار ،ولمن ،گورتر و ورمر 2008).محققان نیز بر این باورند که میزان اختلالات روانی مادران کودکان معلول از مادران عادی زیاد بوده و در برخی موارد حتی قابل مقایسه نیست(آرانگو لاسپریلا و همکاران 2010) . آنها معتقدند بسیاری از مادران کودکان معلول از مشکلاتی همچون افسردگی( پوسادا و همکاران 2013؛ سلتسر ،گرینبرگ ،فلوید ،پتی و هونگ 2001؛ سینگر و همکاران 2006 )،نگرانی (رودلف ،روسانوسکی ،آیزهولد و کاممر 2003 ) ، منزوی شدن (لم و مکنزی 2002) ، مشکلات زناشویی (رجبی ،ارجمندیان و نوجانی 2012)وموارد دیگررنج می برند.
از طرفی دیگر کودکان معلول بویژه کودکان معلول جسمی –حرکتی بدلیل معلولیتشان برای انجام کار های روزانه ی خود وابسته به مراقبان خود بویژه مادرانشان هستند(ریانا و همکاران 2005) و اگر مادران این کودکان از سلامت روانی مناسبی برخوردار نباشند نمی توانند بخوبی از کودکان خود مراقیت کنند(بارت لت و همکاران 2004) حتی در برخی موارد ناسالم بودن سلامت روانی آنها می تواند تاثیر منفی بر روحیه ی کودکانشان داشته و سلامت روانی آنها را نیز به خطر بیاندازند.
با توجه به آمار افراد معلول جسمی –حرکتی در کشور (11 در هزار نفر ) (همرنگ یوسفی و نظم ده ،1388) این امر ضروری به نظر می رسد که نسبت به توانبخشی اعضای خانواده این افراد بخصوص مادران آنها هم اقدام کرد.
از طرفی دیگر رویکرد های جدید ارائه خدمات توانبخشی از جمله توانبخشی مبتنی بر جامعه و توانبخشی مبتنی بر خانواده بر این اعتقاد دارند که بهترین نوع ارائه خدمات به افراد معلول ،استفاده از ظرفیت های خانواده بویژه مراقبان اولیه است . یعنی به جای ارائه ی صرف خدمات توانبخشی به خود افراد معلول ،بهتر است اعضای خانواده و بخصوص مراقبان او که مدت زمان زیادی با او هستند آموزش ها و مهارت های لازم را ببینند و ارائه ی خدمات توانبخشی به طور غیر مستقیم توسط آنها صورت گیرد .با توجه به این مطلب سلامت روانی اعضای خانواده بخصوص مادران از اهمیت خاصی پیدامی کند(کینگ،کینگ،روسنبام،وگافین 1999) .لذا اگر بتوان با انواع راهکارهایی موجبات پیشگیری از اختلالات روانی و بهبود سلامت روانی مادران این کودکان شد. کار ارزشمندی صورت گرفته است .
در ایران در خصوص تحقیقات در رابطه با مداخلات روانشناختی مادران کودکان جسمی – حرکتی تحقیقات اندکی صورت گرفته و اکثر کارهای تحقیقاتی روانشناختی بر روی خود افراد با معلولیت جسمی – حرکتی بوده است . لذا با انجام مداخلات روانشناختی همچون این تحقیق ،می توان در صورت موثر بودن هم به افزایش کار های پژوهشی و گسترش دانش در این حوزه کمک کرد و هم می توان مدلی در اختیار مسئولان زیربط ،مددکاران و مشاورانی که با این گروه افراد در ارتباط اند ،قرار داد تا بتوانند در اقدامات توانبخشی خود از آن استفاده کنند به عنوان نمونه :در صورت موثر بودن این تحقیق ،مشاوران مدارس استثنائی کشور می توانند در آموزش های خانواده ماهانه خود از آن استفاده کنند . بهزیستی شهرستان ها هم می تواتند در طرح توانبخنشی مبتنی بر جامعه در سطح روستاها و شهرستان ها توسط توانیار های خود از این تحقیق در جهت کاهش استرس والدگری مادران این کودکان استفاده کند .
مشاوران نهاد های مردمی وابسته به کودکان معلول جسمی _حرکتی از جمله موسسات رعد در سطح شهرستان ها هم می توانند در صورت موثر بودن این رویکرد در مراکز خود از آن در جهت بهبود سلامت روانی مراقبان استفاده کنند.
بنابراین در این تحقیق برانیم به بررسی اثربخشی آموزش مولفه های هوش هیجانی بر استرس والدگری مادران دارای کودکان با معلولیت جسمی – حرکتی بپردازیم .
1-6 تعاریف مفاهیم :1-6-1 تعاریف نظری :1-6-1-1هوش هیجانی: طبق مدل بار آن ،هوش هیجانی _عاطفی ، حد وسطی از صلاحیتهای اجتماعی و عواطفی مرتبط بهم ،مهارت ها، و تسهیل گرهایی است که تعیین میکند تا چه اندازه به طور موثر ما درک می کنیم ،ابراز می کنیم ،دیگران را درک می کنیم ،با آنها ارتباط برقرار می کنیم و با مسئولیت های روزانه خود کنار می آییم(دیتر دیکارد ،2008).
1-6-1-2 استرس والد گری:استرس والدگری در نتیجه ناهمخوانی ادراک شده بین تقاضا های والدینی و منابع فردی حاصل می شود و چنین استرسی می تواند در چندین حیطه زندگی که مربوط به والدگری است،تجربه شود(اسکس و همکاران ،2002). آبیدین (1992)استرس والد گری را ، حاصل اثر تعاملی کنش وری خصوصیات اصلی و آشکار والدین (مانند افسردگی ،احساس صلاحیت ،سلامت ،روابط توام با دلبستگی با کودک ،روابط با همسر ،محدودیت ناشی از نقش پذیرندگی یا مادری کردن )با خصوصیات کودک (مانند سازش پذیری ،پذیرندگی ،فزون طلبی ،خلق ،فزون کنشی و تقویت گری ) می داند .او همچنین معتقد است که ویژگی های والد و کودک ،همراه با متغیر های موقعیتی بیرونی و عوامل تنیدگی زای زندگی (مانند طلاق ،مشکلات شغلی وموارد دیگر)دلیل افزایش احتمالی نارسا کنش وری و استرس والد گری است .
1-6-1-3معلولیت جسمی –حرکتی :معلولیت های جسمی بخشی از طیف وسیع معلولیت ها هستند و به دسته ای از ناتواناییی ها اطلاق می شوند که باعث می شود فرد نتواند به مدت حداقل شش ماه از اندام خود و یا بخشی از آن به طور موثر استفاده نماید ( برون ،2010) .
1-6-1-4آموزش هوش هیجانی:منظور از برنامه آموزش هوش هیجانی آموزش مولفه های :شناخت احساسات ،شناخت هیجان های منفی ،نامگذاری هیجانات ،مفهوم ابراز وجود و سبک های آن ،انواع ابراز وجود کلامی ،بنیادی ،همدلانه ،مفهوم خود پنداره و اعتماد به نفس ،مقابله با احساسات منفی از طریق مثبت اندیشی و خوش بینی ،خود تنظیی هیجانی ،همدلی است (شریفی در آمدی ،1378)
1-6-2 تعاریف عملیاتی :1-6-2-1هوش هیجانی :نمره ای است که از طریق کاربرد پرسشنامه هوشبهر هیجانی بار -آن(EQ-i) بدست می آید.
1-6-2-2استرس والد گری :نمره ای است که از طریق کاربرد پرسشنامه شاخص تنیدگی والدینی(PSI) بدست می آید.
1-6-2-3معلول جسمی –حرکتی :در این تحقیق معلول جسمی –حرکتی به دانش آموزانی اطلاق می شود که به سبب نقص فلج مغزی و آسیب های نخاعی ،بد شکلی و یا نابهنجاری های آشکار و مشخص بدنی داشته که منجر به محدودیت آنها شده و آنها را نیازمند خدمات ویژه ای می کند.این دانش آموزان در سال تحصیلی 92-93 در مدرسه ی استثنائی رودکی شهرستان زنجان مشغول به تحصیل هستند.
1-6-2-4آموزش هوش هیجانی:در تحقیق حاظر منظور از مفهوم عملیاتی برنامه آموزش هوش هیجانی - عاطفی یک برنامه ی محقق ساخته که از لحاظ تعداد جلسات و مدت زمان آن طبق برنامه ی عملی سارا مک نامارا (2003) از لحاظ محتوا از رویکرد بار –آن و از بسته های آموزش هوش هیجانی سعید بی نیاز (1390) ،رمضان زاده (1390) اقتباس و تهیه شده و به عنوان متغیر مستقل بر روی گروه مادران دارای فرزند با معلولیت جسمی –حرکتی طی شش هفته به صورت هفته ای دو جلسه (هر جلسه 60دقیقه )و در کل 12 جلسه انجام خواهد شد.
فصل 2مبانی نظری و پیشینه تحقیق2-1 هوش هیجانی :هیجانها بخش اعظمی از زندگی را در بر میگیرند. حضور مستقیم و غیرمستقیم هیجانها را میتوان در استدلال و عقلانیت مشاهده کرد. بیاعتنایی به هیجانها، عدم مدیریت آنها و مسامحه در بیان آنها میتواند هزینههای گزافی را برای انسان درپی داشته باشد. پژوهشهای نوین نشان میدهند که فقدان هوش هیجانی میتواند آثار مخربی را در زمینههای فردی و اجتماعی ایجاد کند و برعکس، تحصیل و تقویت آن، زمینهساز موفقیتهای بزرگ خواهد بود. آموزش هوش هیجانی میتواند بستر مناسبی برای اعتلای فردی و اجتماعی در حوزههای مختلف و متنوع فرهنگ فراهم آورد(فاطمی 1385).
به اعتقاد برخی از صاحبنظران، هوش هیجانی در زندگی عادی اهمیت زیادی دارد. به نظر میرسد این فرض که برخی نمیتوانند با هیجانهای خود به خوبی کنار بیایند، روابط بین فردی مطلوبی ندارند، از سلامت روانی کمتری بهرهمندند و موفقیتهای شغلی کمتری را تجربه مینمایند، فرض معقولی است. حوزه هوش عاطفی به عنوان یک موضوع مورد مطالعه، از بطن روانشناسی علمی ظهور پیدا کرد، از این رو مربیان، روانپزشکان، متخصصان منابع انسانی و سایرین به این موضوع علاقمند شدند و بدین ترتیب، این حوزه توسعه یافت. از زمانی که مجلههای معتبر علمی مقالههایی در این زمینه به چاپ رساندند تا به امروز مجلهها و مقالههای پژوهشی، فعالیتهای مربوط به این حوزه را گزارش میکنند(سیاروچی و همکاران 1384).
2-1-1تاریخچه و دیدگاههای هوش هیجانی:عبارت هوش هیجانی حدود سال 1990م در ادبیات پژوهشی به کار برده میشد، اما عمومیت یافتن آن به سال 1995م، هنگامی که کتاب هوش هیجانی، نوشته دانیل گلمن، پر فروشترین کتاب نیویورک تایمز شد، برمیگردد(هین ،1384). در سال 1990م پیتر سالووی و جان مایر اصطلاح هوش هیجانی را به معنای توانایی زیر نظرگرفتن احساسات و هیجانات خود و دیگران، تمایز گذاشتن بین آنها و استفاده از اطلاعات حاصل از آنها در تفکر و اعمال خود، گرفتند. در سال 1995م گلمن اصطلاح هوش هیجانی را سرِ زبانها انداخت. گلمن معتقد است در پیشبینی قابلیت اشخاص، هوش هیجانی شاخص بهتری است تا هوشبهر حاصل از آزمونهای سنتی هوش.
از نظر گلمن، هوش هیجانی دست کم چهار حوزه دارد:
1. آگاهی هیجانی (برای مثال، توانایی جدا کردن احساسات از اعمال)،
2. مدیریت هیجانات (برای نمونه، توانایی کنترل عصبانیت)،
3. تشخیص هیجانات دیگران (برای مثال، دیدن دنیا از دریچه چشم دیگران)،
4. اداره کردن روابط (توانای حل مشکلات و روابط)(سانتراک 1385).
در حوزه روانشناسی ریشههای تئوری هوش هیجانی به آغاز نهضت هوش هیجانی باز میگردد. ای. ال. ثرندایک (1920م) یکی از اولین کسانی بود که جنبههایی از هوش هیجانی را با عنوان هوش اجتماعی مطرح کرد. او در سال 1920م هوش اجتماعی را شامل مؤلفههای گستردهای میدانست که هر یک به تواناییهای مختلفی در زمینه هوش و ابعاد مختلف آن اشاره میکردند. در سال 1937م رابرت ثرندایک و استرن تلاشهای قبلی انجام شده توسط ای. ال. ثرندایک را مرور کردند و به معرفی سه حوزه متفاوت و در عین حال، نزدیک به هوش اجتماعی پرداختند. اولین بخش اساساً به نگرش فرد به جامعه و شکل یا بخش مؤلفههای متفاوت آن برمیگردد. بخش دوم، شامل دانش اجتماعی است. شکل سوم، هوش اجتماعی، میزان سازگاری اجتماعی فرد را در بر میگرفت.وکسلر در سال 1952م همراه با گسترده کردن آموزههای بهره هوشی، تواناییهای عاطفی را به عنوان بخشی از تواناییهای معروف هوش، تصدیق کرد. هاوارد گاردنر (1983م) نیز در احیای تئوری هوش هیجانی در روانشناسی نقش برجستهای ایفا کرده است. مدل تأثیرگذاری وی تحت عنوان هوشهای متکثر یا هوشهای چندگانه شامل انواع متفاوتی از هوش، از جمله هوش شخصی، هوش میانفردی و هوش درون فردی است.
شاید بتوان گفت که روون بار- آن (1988م) اولین کسی است که گامهای نخستین را برای ارزیابی هوش هیجانی به عنوان معیاری از سلامت برداشته است. وی در رساله دکتری خود اصطلاح ضریب هیجانی را در مقابل بهره هوشی به کار برده است. این، درست زمانی است که اصطلاح هوش هیجانی هنوز معروفیت عمومی پیدا نکرده و هنوز سالوی و مایر اولین مدل هوش هیجانی خود را به چاپ نرساندهاند. بار-آن (2000م) اینک هوش هیجانی را به عنوان مجموعهای مشتمل بر دانش هیجانی و اجتماعی و تواناییهایی مطرح میکند که بر توانایی عمومی ما در برخورد مؤثر با خواستههای محیطی تأثیر میگذارند. این مجموعه، شامل مواردی است که عبارتاند از:
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و بیان کردن خود.
توانایی آگاه بودن، فهمیدن و برقراری ارتباط با دیگران.
توانایی برخورد با هیجانهای شدید و کنترل سائقها و تکانههای درونی.
توانایی سازگاری با تغییر و حل مشکلات شخصی یا اجتماعی.
پنج حوزه مطروحه در مدل وی عبارتاند از: مهارتهای درون فردی، مهارتهای میان فردی، سازگاری، مدیریت استرس، و حال عمومی. بالأخره در سال 1990م پیتر سالوی و همکارش جان مایر که در حال حاضر در دانشگاه نیوهمپشایرکار میکنند، مقاله خود با عنوان «هوش هیجانی» که بیشترین تأثیر را در حوزه تئوری هوش هیجانی برجا گذاشته، به چاپ رساندند.
سالوی و مایر (1990م) در مدل اولیه خود هوش هیجانی را این گونه تعریف کردند: «توانایی نظارت بر احساسات و هیجانهای خود و دیگران، توانایی تمییز دادن هیجانهای متفاوت و متنوع و توانایی استفاده از این اطلاعات برای راهنمایی و هدایت فکر و عمل» (فاطمی 1385).
گلمن در سال 1995م با استفاده از تحقیقات سالوی، مایر و دیگران، کتابی با عنوان هوش هیجانی نوشت. از این تاریخ به بعد، اصطلاح هوش هیجانی شهرت جهانی پیدا کرد. در حال حاضر در جهان و ایران صدها کتاب و مقاله در مورد هوش هیجانی تدوین شده و چندین همایش و کارگاه آموزشی نیز به آن اختصاص یافته است. نظریههای چند هوشی، از قبیل نظریه گاردنر و استرنبرگ، حرفهای زیادی برای گفتن داشتهاند. این نظریهها ما را واداشتهاند که تلقی وسیعتری از هوش و قابلیت داشته باشیم. متولیان تعلیم و تربیت را نیز ترغیب کردهاند برنامههایی تدوین کنند که در حیطههای مختلف به دانش آموزان و دانشجویان آموزش بدهند(سانتراک 1385).
2-1-2 مقایسه هوش هیجانی و هوش شناختی:از نظر بسیاری از فلاسفه و دیدگاههای سنتی روانشناسی، مفاهیم «هوش» و «هیجان» دو مفهوم بیارتباط با هم بوده و حتی در مقابل هم قرار میگرفتند. «هوش» از دیدگاه سنتی عمدتاً به عنوان مفهومی تک بعدی و به معنای توانایی تفکر انتزاعی و تواناییهای شناختی تعریف شده و هیجانها هم یک سری پاسخهای سازمان نیافته به محرکها انگاشته میشدند. اما تحولات عظیمی که در حوزههای هوش و هیجان رخ داد، دیدگاههای سنتی را زیر سؤال برده و بر ارتباط نزدیک و در هم تنیده هوش و هیجان تأکید کرد. از پیشگامان این تحولات در حوزه هوش میتوان به گاردنر (1983م) و استرنبرگ (1996م) اشاره کرد و در حوزه هیجان از کشفیات ژوزف لی دوکس،آوریل و نانلی (1994 ـ 1989م) نام برد. ولی اوج این تحولات به مطرح شدن مفهوم هوش هیجانی توسط سالوی و مایر (1990م) برمیگردد که آشکارا بر درهمتنیدگی هوش و هیجان تأکید میکنند. از نظر آنها هوش هیجانی عمدتاً به عنوان توانایی فرد در بازنگری احساسات و هیجانهای خود و دیگران، تمییز قائل شدن میان هیجانها و استفاده از اطلاعات هیجانی در حل مسئله و نظمبخشی رفتار تعریف میشود. البته در طول دهه گذشته (از 1995 به بعد) رویکردها و الگوهای متفاوتی در مورد هوش هیجانی ارائه شده است. معروفترین چهره این حوزه در میان عموم مردم دانیل گلمن است که در کتابی تحت عنوان هوش هیجانی به تشریح عمومی این سازه، پرداخته است. بارون (1997م) نیز نظریهپرداز دیگری است که هوش هیجانی و ابعاد آن را مطالعه و بررسی کرده است(ولی الله 1385).
هوشبهر (IQ) و هوش هیجانی (EQ) قابلیتهای کاملاً متضاد نیستند، بلکه بیشتر میتوان چنین گفت که متمایزند. همه ما از ترکیبی از هوش و عواطف بهرهمندیم. افرادی دارای هوشبهر بالا و هوش هیجانی پایین (یا هوشبهر پایین و هوش هیجانی بالا) بهرغم وجود نمونههایی نوعی، نسبتاً نادرند. در واقع، میان هوشبهر و برخی جوانب هوش هیجانی همبستگی مختصری وجود دارد(گلمن 1380).
نظریهپردازان هوش هیجانی معتقدند که بهره هوشی به ما میگوید که چه کار میتوانیم انجام دهیم در حالی که هوش هیجانی به ما میگوید که چه کاری باید انجام دهیم. بهره هوشی شامل توانایی ما برای یادگیری، تفکر منطقی و انتزاعی میشود، در حالی که هوش هیجانی به ما میگوید که چگونه از بهره هوشی در جهت موفقیت زندگی استفاده کنیم. هوش هیجانی شامل توانایی ما در جهت خود آگاهی هیجانی و اجتماعی ما میشود و مهارتهای لازم در این حوزهها را اندازه میگیرد. همچنین شامل مهارتهای ما در شناخت احساسات خود و دیگران و مهارتهای کافی در ایجاد روابط سالم با دیگران و حس مسئولیتپذیری در مقابل وظایف است.
بهترین حوزه مناسب برای مقایسه هوش هیجانی و هوش شناختی، محیط کار است، زیرا فرد در محیط کار خود، علاوه بر توانمندیهای علمی (که از هوش عقلی نتیجه میشود) از قابلیتهای عاطفی خود نیز استفاده میکند. گلمن نیز در کتاب جدید خود به نام کار با هوش عاطفی(1998م) بر نیاز به هوش عاطفی در محیط کار، یعنی محیطی که اغلب به عقل توجه میشود تا قلب و احساسات، تمرکز میکند. او معتقد است که نه تنها مدیران و رؤسای شرکتها و سازمانها به هوش عاطفی نیاز دارند، بلکه هر کسی که در سازمان کار میکند نیازمند هوش عاطفی است.
امروزه بسیاری از روانشناسان موفقیت انسان را در زندگی به دلیل یک هوش (بهره هوشی ) و استعداد یکپارچه و واحد نمیدانند، بلکه طیف گستردهای از هوش وجود دارد که موجب بروز تواناییهای مختلف فرد در عرصههای گوناگون میشود. یکی از انواع این طیف گسترده، هوشی است به نام هوش هیجانی که از سال 1990م به صورت رسمی وارد ادبیات روانشناسی شد(علم الهدایی 1385).همانگونه که ملاحظه شد هوش شناختی و هوش هیجانی دو مفهوم کاملاً متضاد و متناقض نیستند و تنها چیزی که وجود دارد این است که با هم تفاوتهایی دارند. از آنجا که این دو مفهوم نه کاملاً متناقض و نه کاملاً مساویاند، بنابراین، شباهتها و تفاوتهایی دارند.
2-1-3سنجش هوش هیجانی:برای سنجش هوش هیجانی سه نوع مقیاس کلی وجود دارد:
1. مقیاسهای خودسنجی: تکیه بر گزارش خود فرد.
2. مقیاسهای چند رتبهای: تکیه بر گزارش دیگران در مورد فرد.
3. مقیاسهای عملی: قرار دادن فرد در موقعیت طبیعی و نظارهکردن عملکرد وی در این موقعیت(برادبری 1384).
2-1-4 تعاریف هوش هیجانی:تعریفهای هوش هیجانی بهرغم ظاهر متنوع و متفاوتشان، همگی روی یک محور اساسی تأکید دارند و آن هم آگاهی از هیجانات، مدیریت آنها و برقراری ارتباط اجتماعی مناسب است.
جان مایر: «مجموعهای از تواناییهای ذهنی که به شما کمک میکند احساسات خود و دیگران را درک کنید و در نهایت به توانایی تنظیم احساسات خویش نایل گردید»(الدر 1382).
استیوهین: «هوش هیجانی عبارت است از توانایی مهار عواطف و تعادل برقرار کردن بین احساسات و منطق، به طوری که ما را به حداکثر خوشبختی برساند»(هین 1384).
تراویس برادبری وجین گریوز: «هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجانها و استفاده از آنها در زندگی است»(برادبری و گریوز 1384).
به عقیده دانیل گلمن،هوش هیجانی نوعی مهارت اجتماعی و توانایی برقراری ارتباط مؤثر با دیگران است که همدردی با آنان، کنترل تکانشها و حل تعارضات را دربرمیگیرد(گورسنی 1999).واژهنامه روانشناسی اکسفورد هوش هیجانی را چنین تعریف میکند: «توانایی مراقبت و کنترل هیجانهای خود و دیگران، تمایز بین هیجانهای مختلف و برچسب مناسب زدن به آنها، و کاربرد اطلاعات هیجانی برای هدایت فکر و رفتار.»
همانگونه که از تعریفهای یاد شده، نمایان است، هوش هیجانی به معنای توانایی و مهارت شناخت هیجانهای خود و دیگران، بروز هیجانها، کنترل و مدیریت آنها و در نهایت، برقراری ارتباط سالم و مناسب با خود و دیگران میباشد.
به نظر میرسد که میتوان هوش هیجانی را در یک عبارت کلیتر، شامل مجموعهای از تواناییهای شناخت، درک، توصیف هیجانهای خود و دیگران و پردازش صحیح آنها به منظور ارائه واکنش مناسب دانست. بر این اساس، مفهوم هوش هیجانی، یعنی «شناخت و پردازش صحیح عواطف خود و دیگران به نحوی که بتوانیم بر پایه آن، رفتاری مبتنی بر اخلاق، وجدان جمعی و معنویت داشته باشیم»(شریفی در آمدی 1386).
2-1-5 مؤلفههای هوش هیجانی:با مرور تعریفها، تاریخچه و دیدگاههای مربوط به هوش هیجانی میتوان به مؤلفههای هوش هیجانی نیز دست یافت. در ادامه به چند نمونه از دستهبندیهای مربوط به مؤلفههای هوش هیجانی که توسط روانشناسان صورت گرفته است، اشاره میشود:
الف ـ دانیل گلمن با استناد به تعریف سالوی، هوش هیجانی را به صورت ترکیبی از پنج مهارت یا پنج قابلیت زیر معرفی کرده است:
1. شناخت هیجانهای خود (خودآگاهی): خود آگاهی یا تشخیص هیجانها در همان زمان که در حال وقوع هستند.
2. کنترل هیجانهای خود (خود گردانی): کنترل و اداره هیجانها، مناسب و بجا بودن آنها در هر موقعیت، و مدیریت هیجانها.
3. برانگیختن و به هیجان آوردن خود (خود انگیزشی): استفاده از هیجانها برای هدفی خاص، تمرکز و توجه، ایجاد انگیزه در خود و تسلط بر خویشتن و خلاقیت.
4. شناخت هیجانهای دیگران (همدلی): توانایی همدلی و یگانگی با دیگران.
5. تنظیم روابط با دیگران (روابط مؤثر): مهارت کنترل و اداره هیجانهای دیگران.
سه قابلیت اول، درخصوص با تعامل فرد با خودش (مهارت درونفردی) و دو قابلیت دیگر، در مورد برخورد فرد با دیگران (مهارت برونفردی) است(گیتونی 1385).
برادبری و گریوز، چهار مهارت برای هوش هیجانی قائل شدهاند: خودآگاهی، خودمدیریتی، آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه.
دو مهارت خودآگاهی و خودمدیریتی، به خود فرد برمیگردند، و مهارت آگاهی اجتماعی و مدیریت رابطه، به چگونگی رابطه فرد با مردم مربوط میشوند. افزون بر این، خودآگاهی و آگاهی اجتماعی به شناخت و بینش فرد مربوط هستند، اما خود مدیریتی و مدیریت رابطه، به رفتار و عمل فرد ارتباط دارند(برادبری و گریوز 1384).
جدول 2-1: مهارتهای چهارگانه هوش هیجانی برادبری و گریوز
خودآگاهی خود مدیریتی
آگاهی اجتماعی مدیریت رابطه
دانیل گلمن در جای دیگر، هوش هیجانی را در قالب چهار عنصر تعریف میکند:
خودآگاهی، 2. خودمدیریتی، 3. آگاهی اجتماعی، 4. مدیریت روابط(گلمن 1999).
جدول 2-2: ابعاد و عناصر هوش هیجانی از نظر دانیل گلمنفرد چه عاملی را میبیند فرد چه کاری را انجام میدهد
در مورد خود (قابلیت فردی) خودآگاهی خودمدیریتی
در مورد دیگران (قابلیت اجتماعی) آگاهی اجتماعی مدیریت روابط
سید محسن فاطمی برای هوش هیجانی چهار جزء مرتبط با هم در نظر گرفته و میگوید: «اگر هوش هیجانی را مجموعهای از اجزای مرتبط با هم تصور کنیم، اجزای این مجموعه عبارتاند از: 1. آگاهی از هیجانهای خود، 2. بیان هیجانها، 3. آگاهی از هیجانهای دیگران، 4. مدیریت هیجانها(فاطمی 1385).
جدول 2-3 اجزاء مرتبط هوش هیجانی فاطمی:آگاهی از هیجان های خود بیان هیجان ها
مدیریت هیجان ها آگاهی از هیجان های دیگران
مدل بار آن :این مدل هوش هیجانی را حد وسطی از عواطف مرتبط بهم ،صلاحیت های اجتماعی ،مهارت ها و تسهیل کننده هایی موثر بر رفتار هوشمند می بیند ،که توسط خود گزارشی (بار آن 1997 a، b 1997) ،در قالب یک رویکرد پتانسیل دار چند مدلی متشکل از مصاحبه و ارزیابی چند گانه ،اندازه گیری می شود (بار – آن و هندلی2003) .
روون بار آن در مدل خود، به پنج مهارت اشاره میکند:
1. مهارت درونفردی: شامل خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی،
2. مهارت بینفردی (برونفردی): شامل همدلی و مسئولیت اجتماعی،
3. مهارت سازگاری: شامل توان حل مسائل و آگاهی به واقعیت،
4. مهارت مدیریت استرس: شامل کنترل تکانهها و تحمل فشارها،
5. مهارت خلق و خوی یا حال عمومی: شامل شادکامی و خوشبینی(فاطمی 1385).
از نظر مایر و سالوی مهمترین مؤلفههای هوش هیجانی عبارتاند از:
1. آگاهی انسان از عواطف و احساسات خود،
2. توانایی برانگیختگی و مدیریت هیجانها،
3. توانایی تشخیص و شناسایی عواطف و احساسات دیگران،
4. توانایی کنترل و هدایت روابط با سایرین(مایر و سالوی1995).
2-1-6 مبانی تئوری مدل هوش هیجانی بار آن: نخستین کار داروین (1965/1872) در رابطه با اهمیت ابراز عواطف در جهت بقا و سازگاری بر مدل در حال تکامل بارآن ،تاثیر بسیاری گذاشته است، طوری که در این مدل نیز، به اهمیت ابراز عواطف و خروجی رفتارهای هوش اجتماعی اشاره شده است وهمچنین هیجانی که در اصطلاحات داروین در بررسی سازگاری وجود داشته، مورد نظر بار آن قرار گرفته شده است.
علاوه بر این ،توضیحات ثراندایک(1920) از هوش اجتماعی و اهمیت آن در عملکرد بشر بر تفکرات بارآن تاثیر گذار بوده است ، مشاهدات وکسلر(1943) نیز در رابطه با تاثیر فاکتورهای غیر شناختی و سببی علل رفتار، که او از آنها به عنوان رفتار هوشمند یاد می کند، در مدل بار آن دیده میشود.
علاوه بر این توصیف سیف نئوس (1967) از بیماری آلکسیتیمیا در رابطه با آسیب شناسی زنجیره ی هوش هیجانی –اجتماعی ومفهوم سازی آپلبام ( 1973) از روانشناسی ذهن با هدف آموزش روانی از این زنجیره بر پیشرفت مداوم مدل بار آن تاثیر گذار بوده است. از زمان داروین تاکنون اکثر توصیفات ،تعاریف، و برداشت ها از هوش هیجانی –عاطفی شامل یک یا چند از مفاهیم کلیدی زیر بوده اند:
الف: توانایی تشخیص، درک و ابراز عواطف و احساسات ب: توانایی درک اینکه دیگران چگونه احساس می کنند و ارتباط برقرار کردن با آنها پ :توانایی مدیریت و کنترل عواطف ت:توانایی مدیریت تغییر ،سازگاری و حل مسائل طبیعی فردی و میان فردی ث:توانایی افزودن و گسترش دادن تاثیرات مثبت و خود انگیزمند شدن .
مدل بار آن بنیان تئوری برای هوش هیجانی –عاطفی فراهم می کند که به طور بدیع جنبه های مختلف این ساختار ومفاهیمش را ارزیابی و امتحان می کند. طبق این مدل، هوش هیجانی _عاطفی، حد وسطی از صلاحیتهای اجتماعی و عواطفی مرتبط بهم، مهارت ها، و تسهیل گرهایی است که تعیین میکند تا چه اندازه به طور موثر ما درک می کنیم ،ابراز می کنیم ،دیگران را درک می کنیم ،با آنها ارتباط برقرار می کنیم و با مسئولیت های روزانه خود کنار می آییم(دیتر – دیکارد 2008).
در این دیدگاه ، صلاحیت های اجتماعی و عاطفی، مهارت ها و تسهیل گرها شامل پنج مفهوم کلیدی ذکر شدهی بالا هستند و هر کدام از این مفاهیم کلیدی خود متشکل از چندین مولفه ها، مهارت ها و تسهیل کننده های مرتبط بهم هستند که در جدول زیر نشان داده شده است(دیتر – دیکارد 2008).
جدول 2-4مقیاس های هوش هیجانی –عاطفی مدل بار آنمقیاس های هوش هیجانی –عاطفی و موارد مورد ارزیابی آنها
مقیاس هوش هیجانی –عاطفی مولفه های هوش هیجانی و مهارت های مورد ارزیابی توسط هر مقیاس
درون فردی:
توجه به خود
خود آگاهی عاطفی
خود ابرازگری
استقلال
خود شکوفایی
میان فردی :
همدلی
مسئولیت اجتماعی
روابط میان فردی
مدیریت استرس:
تحمل استرس
کنترل تکانه
سازگاری:
واقعیت آزمایی
انعطاف پذیری
حل مساله
حالت عمومی:
خوش بینی
شادی خود آگاهی و خود ابرازگری:
به طور دقیق خود را دریافت کردن ،درک کردن و پذیرفتن
آگاهی داشتن و درک کردن عواطف خود
ابراز کردن سازنده و موثر عواطف خود و فرد
متکی بر خود بودن و آزاد از وابستگی عاطفی بر دیگران
تلاش برای رسیدن به اهداف شخصی و عملی کردن پتانسیل های فردی.
آگاهی اجتماعی و روابط میان فردی:
آگاهی و درک احساسات دیگران
هویت یابی از طریق عضو یت گروه های اجتماعی و همکاری با دیگران
ایجا روابط رضایتمندانه دو طرفه و ارتباط خوب با دیگران
مدیریت عواطف و تنظیم آن:
مدیریت عواطف به طور موثر و سازنده
کنترل عواطف به طور موثر و سازنده
مدیریت تغییر:
اعتبار بخشیدن به احساسات و تفکرات شخصی به طور هدفمند با واقعیت های خارجی.
سازگاری و تنظیم عواطف و تفکرات فرد با موقعیت های جدید.
حل موثر مسائل فردی و میان فردی
خود انگیزه مندی:
مثبت بودن و دیدن طرف روشن و امید بخش زندگی
- ۹۶/۰۷/۱۰